-
خسته خسته خسته !!!
شنبه 28 مرداد 1391 18:36
تاب ماندن ندارم ؛ نای رفتن ندارم ؛ پای دویدن ندارم ؛ جرات دل کندن ندارم ؛ قدرت ایستادن ندارم ؛ شهامت گفتن ندارم ؛ رشادت جنگیدن ندارم ؛ زبان حرف زدن ندارم ؛ قلم نوشتن ندارم و چاره ای جز صبر ندارم ؛ صبری بلند ، صبری جانکاه ، صبری پر درد ، صبری بی انتها ، صبری که هیچ تاریخ انتقضایی ندارد ؛ به جز ... کاش می توانستم : کاش...
-
خـــدای خــــوبــــم...!!
جمعه 27 مرداد 1391 15:40
خـــدای خــــوبــــم...!! خطا از مــن است...!! می دانـــــــم...!! از من که سالهاست گفته ام...!! * ایاک نعبد *...!! اما به دیگران هم دلسپرده ام...!! ... از مـن که سالهاست گفته ام...!! * ایاک نستعین*...!! اما به دیگران هم تکیه کرده ام...!! اما رهایــم نـــکن...!! بیش از همیــــشه دلتنــــــگم...!! به انــــدازه ی...
-
این نیز بگذرد ...
شنبه 9 اردیبهشت 1391 19:16
ناراحتم و دل شکسته این نیز بگذرد آری میگذرد اما هر بار تکه ای از روحم را از دست میدهم و این انصاف نیست خیلی ساده دارند تمام روحم را میدزدند و زمان موذیانه فقط قهقه ای سر میدهد که این نیز بگذرد....
-
اندکی فکر کن ...!
شنبه 8 بهمن 1390 17:06
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند. به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند : "روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد. به بچه هایی فکر کن که گفتند : "مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند. به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن...
-
دلم بدجوری گرفته...
جمعه 7 مرداد 1390 23:40
دلم تنگه........ دلم گرفته ........... دلم گریه می خواد ...... آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان ! دلم گرفته از این همه کینه .... این همه دروغ ! از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته ....... دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است ! دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین...
-
دل نوشته های عاشقانه
چهارشنبه 22 تیر 1390 12:46
یهِ حلقه تویِ چشم ِ من ؛ یهِ حلقه تویِ دستِ تو ! من و تــــــــو برای رسیدن به هم هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!! برایت آسمانی خواهم کشید پر از ستاره های همیشه نورانی تو در کنار من روی ابرها من غرق آنهمه مهربانی وقتی تو نیستی ، نگاهم حوصله نمی کند پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . ! از هیاهو زمین بیزار شده...
-
و خدایی که در این نزدیکی است...
جمعه 27 اسفند 1389 22:34
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در آن بالاها مهربان، خوب، قشنگ.........چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند، او مرا می خواهد او همه درد مرا می داند یاد او ذکر من است، در غم و در شادی چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم که خدا یار من...
-
چقدر دلم برای کسی تنگ نشده...!
دوشنبه 9 اسفند 1389 12:29
چقدر دلم برای کسی تنگ نشده هست چقدر بی تاب لحظه های دیدنش نیستم ای وای که چقدر دلم برای بوسه ی بی امانش از بازوانم تنگ نشده هست! ...چقدر از اندیشیدن به زلف هایش خسته نمی شوم ! ای وای که چقدر دیگر دوستت ندارم...! خیال مکن که خیال نمی کنم آری خیال می کنم که ترکم نمی کنی خیال می کنم که با منی،ترانه ای تو بهترین...
-
دل به دل راه ندارد ...
شنبه 2 بهمن 1389 16:56
در اشنایی امروز مینویسم تا در بیگانگی فردا به یادم باشی به تو اندیشیدن را عادتی ساخته ام بهر تنهایی خویش ,دل به دل راه ندارد هرگز ,مردمان میگویند دل به دل راه قشنگی دارد که درونش همه عشق است و وفا , و ندارد راهی به در بسته خاموش جفا , حال من میگویم , دل به دل راه ندارد هرگز به یقین دل به دل راه اگر داشت تو می دانستی...
-
ازتو مهربانتر کیست ای مهربان ...؟
دوشنبه 6 دی 1389 02:53
از تو مهربانتر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را پیش رویش بشمارم ؟ ....... از تو آئینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد، بی آنکه سرزنشم کند؟......... در روزهایی که ابرها بی وقفه بالای سرم راه می روند، جز تو چه کسی زیر درخت می ایستد و برایم ترانه می خواند؟ ..... . در شبهایی که ماه و...
-
برای تو...
سهشنبه 23 آذر 1389 03:31
مهربانم؛ برای تو که بهترینی آسمان گرچه ابری است گرچه فصل خزان است و ریزش برگ درختان ولی دلهایمان گرم است در این سوز حاصل از سرما شب گرچه طولانی شده در این میان ولی لطف ایزدی بی منتهی است دستانم را بگیر و مرا با خود به سرای عشق و مهر ببر می دانم که می توانی می دانم که تو آرامش بخش ترین گوهر دوست داشتنی منی عزیزم گرمی...
-
تنهای تنهایم!
سهشنبه 18 آبان 1389 09:48
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!! ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!! درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد!!! و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پرجوش خویش اما!!! کسی حال من تنها نمی پرسد...
-
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
سهشنبه 27 مهر 1389 04:21
آمدم تا برایت بگویم رازهاى بزرگ دلم را بر ضریحت دخیلى ببندم تا کنى چاره اى مشکلم را آمدم با دلى تنگ و خسته تا به پاى ضریحت بمیرم یا که اى ضامن آهو از تو حاجتم را اجابت بگیرم حاجتم سبز چون روح جنگل حاجتم پاک و ساده چو دریاست حاجتم آرزویى بزرگ است حاجتم مثل یک خواب زیباست من کویرى عطشناک و خشکم من بلد نیستم راه دریا تو...
-
بوی مهر میاد ...
یکشنبه 4 مهر 1389 20:15
فقط بوی ماه مهر نبود... دلهره های ناتمام شب هم بود... عشق کیف و بوی ورق کتابهایت و پاکن میلان... مداد شمعی های از کمر شکسته و کج کوله ات... دعوای ساندیس و پشمک... نیمکتهایی که صدای قیژ قیژشان تمامی نداشت... کیف همکلاسی ات که همیشه سد راه نگاه های دزدکی ات بود نامه های توی جامیزت هم بود... ضربدرهایی که مبصر انگار روی...
-
شعر وداع ...
پنجشنبه 18 شهریور 1389 06:43
به سرنوشت بیاندیش؛ که چگونه تصویرگر جداییهاست، بر من خرده مگیر؛ که چرا جبر زمان از آغاز هر سلامی به درودی به پایان میبرد، محکومیم به زنده ماندن؛ تا شاید شاهد مرگ آرزوهای خویش باشیم. ای مهربان؛ وقتی خورشید به پیشواز شب میرود و کوچه از صدای پای آخرین پای عابر تهی میشود؛ با کوله باری از غم و درد میروم؛ و تو را با...
-
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ...
پنجشنبه 21 مرداد 1389 12:59
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی . **** عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است ....
-
باز هم قصه تکراری تنهایی ...
جمعه 18 تیر 1389 14:38
برای زندگی کردن کافیست که مرده باشی با چشم های باز و نگاهی رو به آسمان کافیست مرده باشی تا بفهمی معنی شب گریه های دخترک شب های بی ستاره یعنی چه باید بفهمی خستگی چه طعمی را زیر دندان هایم می آورد باید بفهمی چرا تنهایی ؟ مینویسم که خوب نیستم برای چیز هایی که شنیده ام بغض میکنم نفرتم را می بلعم..اشک هایم را خاک میکنم...
-
وقتی نیستی ...
چهارشنبه 16 تیر 1389 21:54
وقتی میروی تمام ِ چیزهای ِ عادی یادگاری میشوند حساس میشوند ترک بر میدارند بر مبل نمیشود نشست که تو آنجا نشسته بودهای هوا را نمیشود نفس کشید که عطر تو آنجا بوده است وقتی نیستی همه چیز تو را یادآوری میکند تو را و نبودنت را برگها زردند و میریزند وقتی نیستی فصلها پاییز ِ پاییزند وقتی نیستی ابرها لج میکنند و با...
-
مریضم...
پنجشنبه 27 خرداد 1389 17:06
من دیگر خواب نمیبینم من دیگر سیگار نمیکشم من دیگر حتی پیشینهای ندارم من بدون تو کثیفم من بدون تو زشتم مثل طفلی یتیم در پرورشگاه من دیگر میلی ندارم به زندگی کردن زندگی من متوقف میشود وقتی تو میروی من دیگر زندگی ندارم و حتی تخت من به گاراژ منتقل میشود وقتی که تو میروی از آن من بیمارم کاملاً بیمار مثل وقتی که...
-
تنهایی ...
یکشنبه 9 خرداد 1389 19:09
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام... تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی...
-
از دوریت غمگینم ...
پنجشنبه 6 خرداد 1389 17:17
دلم برای تو تنگ است و در نبود تو، حضور من امنیتی برای خود از شور احساس نمیبیند! آه... که دلم بهانه اولین دیدار را میکند، اولین نگاه و اولین کلام؛ آری، اگر بخواهم شرح کننده وجودت باشم، آنقدر از دوریت غمگینم و آنقدر منتظر وجود ورودت هستم که زمانه از آه سوزان من سودائی میکند صدای جانسوزم را بشنو! که از ته قلب صدایت میکند...
-
قصه زندگی...
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 02:42
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار...
-
قرار...!
شنبه 11 اردیبهشت 1389 22:43
سلام... حالتون خوبه؟ این بار هم با یه داستان زیبا در خدمتتون هستم تقدیم به شما دوستان گلم ; داستان عاشقانه و غم انگیز قرار... نشسته بودم رو نیمکت پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران،...
-
به خاطر می آوری...؟؟؟
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389 15:13
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی .وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده...
-
آخرین سین...
سهشنبه 7 اردیبهشت 1389 00:53
تو نبودی و چه سخت امسال اومد و گذشت همه ماه و شب و روز با خیال تو گذشت با خیال داشتنت با خیال بودنت با خیال موندن و از چشات سرودنت بوی بی کسی میده غمِ لحظه لحظه هام چه غریبه ام با این خنده ی روی لبام سهمم از حضور تو شب و خوابِ خنده هات نیستی ، اما دل من توی خوابم ، پا به پات یه شبم به خواب نیای به خدا دق میکنم همه ی...
-
عشق یعنی...
یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 15:45
عشـق یعنـی هـمون سـلام اول عـشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب عشق یعنی انفجار احساسات عشق یعنی کم کردن فاصله ها عشق یعنی کلید یک رابطه ای محکم عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن عشق یعنی کاری کنی که راحت پیدات کنه عشق یعنی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی عشق یعنی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه عشق یعنی وقتی باهاش قرار...
-
هوایه ابری...
شنبه 4 اردیبهشت 1389 13:40
زیبا ! هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا ! هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا ! آن گونه عاشقم که...
-
شب عروسیه ...!!
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1389 19:46
سلام دوستان گلم امیدوارم حالتون خوب باشه و ... امروز یه مطلب زیبا دیدم گفتم شما هم بخونیدش ضرر نمیکنید باره اول که دیدمش حسه عجیبی داشتم من که هربار میخونمش برام تازگی داره ... ۵ مین وقت بذارید بخونیدش . . . شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را...
-
امشب میخوام...
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 15:31
می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم . .. هر وقت دلم هوای تو را کرد .. عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند .. می خواهم امشب از ماه قول بگیرم .. که هر وقت دلم برایت تنگ شد .. در دایره حضورش تو را به من نشان دهد .. می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم .. که هروقت امواج پر تلاطم بادها .. خواستند قایق احساس مرا...
-
عشقی که اسیر هوس نباشد ...!
دوشنبه 30 فروردین 1389 22:57
توقع زیادی نیست..... خواستن امنیت آغوش تو... و عشقی که..اسیر هوس نباشد.... *** میدانی که تا چه اندازه از دود خاکستری سیگار بیزارم.... اما... هرگز نفهمیدی چرا گاهی فقط پُکی به سیگار افروخته ی تو میزدم... *** برای "تظاهر"به دلبستگی دیگر بهانه ای ندارم! چقدر غریب و مبهم..... چه حس مشکوکی !!! من و او...