برای زندگی کردن کافیست که مرده باشی
با چشم های باز و نگاهی رو به آسمان
کافیست مرده باشی تا بفهمی معنی شب گریه های
دخترک شب های بی ستاره یعنی چه
باید بفهمی خستگی چه طعمی را زیر دندان هایم می آورد
باید بفهمی چرا تنهایی ؟
مینویسم که خوب نیستم
برای چیز هایی که شنیده ام بغض میکنم
نفرتم را می بلعم..اشک هایم را خاک میکنم
هراسم نیست که لب هایت را وقت مستی ببوسم
هراسم نیست که سیگارم را از لب های تو بگیرم
هراسم نیست که ببازم همه داشته هایم را
من با تنهاییم خوبم..زنده ام..شادم
من با تنهاییم تنهایم
آسمان من آبستن ستاره های پرنور و صورتیست
شب های من پر از کلاغ های کاغذیست
روزهایم را با تنهاییم معنی میکنم
حرف هایم را زیر دندان هایم میجوم
من با تنهاییم عشق بازی میکنم
تنهاییم را می ستایم
روزهایی که گذشت و شب هایی که خیس از اشک
سحر شد..شاید پروانه شدن یک خیال بود
یک خیال ساده اما دوست داشتنی
روزهای من گذشت با تنهایی من گذشت
به دنبال یک هدف
گذشت و زمان حتی نفسی تازه نکرد
گذشت و ثانیه دوید
آمدم بگویم دست هایم را بگیر
که دیدم رفته بود
قد کشیدم..
باز هم تنهایی قد کشیدم
همون روزی که توی کوچه ها با یه کوله رو دوشم زیر بارون
شعر تنهایی و میخوندم..قد کشیدم
ستاره باز هم چشمکی زد
خواستم بگویم :تنهایی من زیباست
وقتی میروی
تمام ِ چیزهای ِ عادی
یادگاری میشوند
حساس میشوند
ترک بر میدارند
بر مبل نمیشود نشست
که تو آنجا نشسته بودهای
هوا را نمیشود نفس کشید
که عطر تو آنجا بوده است
وقتی نیستی
همه چیز
تو را یادآوری میکندتو را و نبودنت را
برگها زردند و میریزند وقتی نیستی
فصلها پاییز ِ پاییزند وقتی نیستی
ابرها لج میکنند و با تمام بغض خود
قطره ای باران نمیریزند وقتی نیستی
لحظهها جایی برای فکر فردا نیستند
وقتی از دیروز لبریزند… وقتی نیستی
قابهای روی دیوار از طناب دارشان
عاقبت خود را میآویزند، وقتی نیستی
خواب میبینند گل ها،خواب فرداهای خوب
کاش برخیزند، برخیزند وقتی نیستی...