من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ.........چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند
خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد/
به عشق ایمان دارم حتی اگر آنرا حس نکنم/
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد.....
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست.....
چقدر دلم برای کسی تنگ نشده هست
چقدر بی تاب لحظه های دیدنش نیستم
ای وای که چقدر دلم برای بوسه ی بی امانش از بازوانم تنگ نشده هست!
...چقدر از اندیشیدن به زلف هایش خسته نمی شوم !
ای وای که چقدر دیگر دوستت ندارم...!
خیال مکن که خیال نمی کنم
آری
خیال می کنم که ترکم نمی کنی
خیال می کنم که با منی،ترانه ای
تو بهترین بهانه ای
خیال می کنم که نمی سوزانی
و چه خیال نابی که خیال می کنی نمی شکنم!!!
آری...
هنوز خیال می کنی که نمی شکنم